حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

برای دخترم

زبان مشترک

1392/5/26 15:37
نویسنده : مادر و پدر
771 بازدید
اشتراک گذاری

وارد اتوبوس حمل مسافران هواپیما که می شویم همه ی صندلی ها پر هستند. خانمی تقریبا مسن بلند می شود و تعارف می کند که بنشینم. هر چه اصرار می کنم که "نه بابا! همین جوری راحتم، خودتون بفرمایید" قبول نمی کند. خانمی که در صندلی کناری نشسته، با آن ناخن های لاک زده ی قرمز رنگش لپ حنانه را نوازش می کند و برایش شکلک در می آورد! مطمئنم چشمانش دارند از پشت عینک آفتابی اش لبخند می زنند. می خواهیم سوار هواپیما شویم، دختر دبیرستانی شادانی! دستانش را جلوی بقیه می گیرد تا من و حنانه راحت تر از پله ها بالا برویم. موقع پیاده شدن از هواپیما، مهماندار با نگرانی مادرانه ای ازم می خواهد که با چادرم سر دختر کوچولو را بپوشانم که خدای نکرده سردش نشود!  وقتهایی که حنانه در بغلم وول می خورد، حس می کنم آدمها مهربانتر شده اند، حس می کنم دیگر چادرم توی ذوق هیچ دختری نمی زند، حس می کنم دخترکم یک زبان مشترک است بین من و آدمهای متفاوت اطرافم... آخر همه ی آدمها دلشان تنگ شده، برای معصومیت ناب کودکانه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان طهورا عسلی
27 مرداد 92 1:02
بله احساستون کاملا درسته..... ولی باز هم خیلی ها از امثال ماها متنفرند.... طعمش رو چشیدم که میگم....
مامان محمدمهدی
27 مرداد 92 10:40
وای بانو این پست، زیباترین پستی بود که بعد مدتها وبلاگ خونی خوندم.مچکرم مچکرم


صبا
31 مرداد 92 9:13
چه خوب گفتی گمشده ما آدما همینه!
ستاره
7 شهریور 92 10:11
چقدر این پست به دلم نشست همه انسانها پاکی وصداقت را دوست دارندواین همان فطرت است که با دیدن یک معصوم مثل حنانه خانوم متجلی می شود خدا حفظش کنه که ماهارو یاد امانت خدا انداخت خدا نگهدارش باشه!


مامی امیرحسین
9 شهریور 92 17:38
خصوصی دارین
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد