دوازده و نیم ماهگی فرشته ی کوچک خانه ما
حنانه جانم، این روزها مدام در حال جنب و جوشی، دیگر می توانی به تنهایی چندین قدم راه بروی، از هر چیزی میگیری و بلند می شوی و منتظر تشویق بابا مصطفی هستی، می گویی" ددر"، " ادی" و به آب هم می گویی "ات"!! اینقدر شیرین این کلمات را می گویی که دل ما را آب می کنی، موهایت را با برس شانه می زنی، گل سرهایت را می خواهی بزنی به موهایت، لالایی های شبهای شبکه پویا را خیلی دوست داری، به کشوها و کمدها علاقه ی بسیار زیادی نشان می دهی و مدام باز و بسته شان می کنی!، گاهی هم دستت را می گذاری لایشان و گریه می کنی:-( اما اشکالی ندارد گل من، برای رشد و بزرگ شدن باید سختی کشید، بزرگ هم که شدی باز هم همین طور است، قانون زندگی این است که باید سختی بکشی، تلاش کنی تا بزرگ شوی، وسیع شوی، برای بیرون آمدن از پیله ی دست و پا گیر دنیا، باید سختی ها را به جان خرید، تا پروانه شد و پرواز کرد ... تا خدا ... به امید پروانگی همه مان