بدون عنوان
از روزی که فهمیدم خداوند فرشته ای در وجودم قرار داده،موجودی کوچک که با من نفس میکشه و هر لحظه در مسیر تکامل در حال حرکته، چیزی حدود شش ماه میگذره...اون روز فراموش نشدنی هنوز برام غیر قابل باوره،یه چیزی مثل معجزه...وقتی بابایی برای گرفتن جواب آزمایش به آزمایشگاه رفت دل تو دلم نبود...توی راه برگشتن به خونه زنگ زد و خبر وجود فرشته کوچولو رو بهم داد.باورم نمیشد،هنوز هم باورم نمیشه با اینکه ضربه های حرکت پاها و دستای کوچولوت دیگه کاملا واضح شده...دیروز برای اولین بار از ضربه ای که به دلم زدی دردم گرفت...چه درد شیرینی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی