بدون عنوان
مادرم مثل هر روز زنگ زده تا از حال و احوالمان خبری بگیرد. من اما فکر می کنم حتما اتفاقی افتاده که دوباره تماس گرفته. یکدفعه یادم می آید که دیروز هم همین فکر را کرده بودم! احساس می کنم مرز بین روزهایم برداشته شده و روزهایم یک جورهایی با هم مخلوط شده اند! از دنیای آدم بزرگها خیلی دو شده ام. این روزها اگر انواع روش های آروغ گرفتن را ازم بپرسند بیشتر بلدم تا انواع حفره های تراش آمالگام را! روزهای من پر شده از بازی با فیلی و فلفلی، عسلی خانوم، مامان اردکی و نی نی اردکیهاش! عروسکهایت را می گویم دخترم... بی خیال دنیای آدم بزرگها، دنیای پاک کودکانه ات را عشق است دوست کوچولوی من!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی