حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

برای دخترم

این روزها

1391/6/19 17:07
نویسنده : مادر و پدر
188 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای شش ماهگی ات تمام شده اند و چند روزی ست وارد ماه هفتم زندگی ات شده ای. تازه از تبریز برگشته ایم و دو سه روز دیگر عازم مشهدیم، به پابوس آقا امام رضا می رویم تا دست مهربانش را بر سرت بکشد حنانه جانم. دیروز واکسن شش ماهگی را با کمی تاخیر زدیم. مثل دفعات گذشته گریه کردی. از آن گریه هایی که جگرم را می سوزاند! فرنی و سوپی را که برایت درست می کنم خیلی دوست داری و خوب می خوری. شب ها زیاد خوب نمی خوابی. اگر در تخت خودت بخوابانمت مثل سه ماه اول باید مدام بین اتاق خودمان و اتاق شما در رفت و آمد باشم. وقتی خمیازه می کشم همیشه می خندی، راستش را بگو قیافه ام خیلی خنده دار می شود؟! وقتی آدم غریبه ای می بینی یکدفعه لبهایت را ورمیچینی و بغض می کنی. وقتی از کنارت رد می شوم دست و پا می زنی تا بغلت کنم و اگر توجه نکنم شروع به غر زدن می کنی! آن دامن گل گلی ام را خیلی دوست داری و وقتی تکانش می دهم می خندی، عسلی را خیلی دوست داری. قطره ی استامینوفن و مولتی ویتامین+آهن را که قبلا راحت می خوردی الان به سختی می خوری. اصلا دوست ندارم با زور چیزی بهت بدهم ولی ناچارم. شما ببخش! و در آخر خیلی شیرین شده ای، شیرین تر از عسل!

وزن تولدت: 3380

وزن 4 ماهگی: 5880

وزن 5 ماهگی: 6460

وزن 6 ماهگی: 7400 (هنوز نرفته ایم دکتر، در باشگاه وزنت کرده ام!)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان محمدمهدی
19 شهریور 91 23:17
سلام بچه ها تو این سن خیلی شیرین و دوست داشتنی میشن. خدا دختر نازتو برات حفظ کنه. منم همیشه برام سوال بود که چرا وقتی خمیازه میکشم یا کارهایی از این قبیل،پسرک میخنده؟
مرجان
21 شهریور 91 9:17
خدا حفظش کنه. ماشاءلله لا حول ولا قوه الا بالله.
زینب السادات(مامان تسنیم)
21 شهریور 91 20:19
1- التماس دعا تو حرم آقا
2- فکر کنم حنانه جون تو این یک ماه که خودت براش غذا را شروع کردی وزن گیری اش خیلی بهتر شده خدارا شکر که نگرانیت رفع شد
3- حنانه موقع تولد 50 گرم از تسنیم سنگین تر بوده


بله خداروشکر خیلی بهتر شده.
معلومه حسابی به تسنیم جان خوش گذشته که از حنانه جلو زده. ببوسیدش
مامی امیرحسین
24 شهریور 91 10:07
ماشالله. چقدر شیرین شده دخملی
واست امروز دعا کردیم. وقتی با همسرم و پسرم دور هم بودیم. اون شیر می خورد و پدرش ماساژش میداد. بابایی اسمها رو میگفت و دعا میکرد و ما آمین میگفتیم. دعا کردیم دخملت سالم باشه و خانوادتون گرم


خیلی ممنون که ما را هم از دعا فراموش نکردین دوست عزیز.
ما (من و گاهی بابا)
24 شهریور 91 22:11



زینب السادات(مامان تسنیم)
26 شهریور 91 14:21
زیارت قبول باشه حنانه جونم و مامان گلش
الهام مامان آوینا
27 شهریور 91 16:30
عزیزم ازت یه خواهش دارم . تو این روزها برام خیلی خیلی خیلی دعا کن. مخصوصاٌ تو حرم اقا...مرسی . حنانه جون رو از طرف من ببوس...خوش بگذره...


وقتی از مشهد برگشتم کامنتتونو دیدم. قابل نیستم ولی از همین جا دعاتون میکنم
زینب السادات(مامان تسنیم)
27 شهریور 91 22:53
روزت مبارک حنانه جونم دختر خوشگل


ممنون، روز تسنیم خانوم گل هم مبارک
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد