نماز مادرانه!
می خواهم نماز بخوانم، چادرم را که سرم می کنم خنده ی زیبایی صورتت را پر می کند، از قیافه ی جدیدم خنده ات گرفته است! جانماز را پهن می کنم و تو را میخوابانم کنار جانماز و طبق معمول تسبیح را می دهم دستت که سرگرم شوی، تکبیر را که می گویم تلاشت را آغاز می کنی و اول از همه خودت را به مهر می رسانی، عجیب به طعم مهر علاقه نشان می دهی!، سرعت خواندن نماز را بیشتر می کنم و مهر را از دستت میگیرم و برمی خیزم، زل می زنی به صورتم و لبخند می زنی، منتظر لبخند منی، مانده ام که جوابت را بدهم یا نه، لبخند می زنم و تو با رضایت نگاهم می کنی، سعی می کنم حواسم را جمع نماز کنم، به رکوع که می روم دو چشم سیاه گرد را می بینم که مرا نگاه می کنند، بله، قل خورده ای و آمده ای درست زیر پایم، بغلت می کنم و می گذارمت آن طرفتر تا جا برای سجده باز شود، حالا نوبت جانماز است که مچاله شود، تا نوبت به کشیدن چادرم نشده سریعتر تشهد و سلام را می گویم و نماز را تمام می کنم ... خدایا این نماز پر از عیب و کاستی ولی مادرانه را قبول می کنی؟