حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 30 روز سن داره

برای دخترم

نماز مادرانه!

1391/10/5 17:42
نویسنده : مادر و پدر
190 بازدید
اشتراک گذاری

می خواهم نماز بخوانم، چادرم را که سرم می کنم خنده ی زیبایی صورتت را پر می کند، از قیافه ی جدیدم خنده ات گرفته است! جانماز را پهن می کنم و تو را میخوابانم کنار جانماز و طبق معمول تسبیح را می دهم دستت که سرگرم شوی، تکبیر را که می گویم تلاشت را آغاز می کنی و اول از همه خودت را به مهر می رسانی، عجیب به طعم مهر علاقه نشان می دهی!، سرعت خواندن نماز را بیشتر می کنم و مهر را از دستت میگیرم و برمی خیزم، زل می زنی به صورتم و لبخند می زنی، منتظر لبخند منی، مانده ام که  جوابت را بدهم یا نه، لبخند می زنم و تو با رضایت نگاهم می کنی، سعی می کنم حواسم را جمع نماز کنم، به رکوع که می روم دو چشم سیاه گرد را می بینم که مرا نگاه می کنند، بله، قل خورده ای و آمده ای درست زیر پایم، بغلت می کنم و می گذارمت آن طرفتر تا جا برای سجده باز شود، حالا نوبت جانماز است که مچاله شود، تا نوبت به کشیدن چادرم نشده سریعتر تشهد و سلام را می گویم و نماز را تمام می کنم ... خدایا این نماز پر از عیب و کاستی ولی مادرانه را قبول می کنی؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

آسمون
6 دی 91 6:54
انشالله نمازمادرا بدرگاهش یکی از زیباترین نمازهاست چون خودش هم سرچشمه مهر ومحبت است و شاید ماهم مثل طفلی محتاج دیدن لبخند رضایتش.
مامان طهورا عسلی
6 دی 91 20:05
من دلم به همین نماز ها خوشه. شاید فقط همین ها دست مارو بگیره..... خودمون که چیزی نداریم.....
مامان تسنیم
6 دی 91 22:24
به همه اونایی که گفتی اینا را هم اضافه کن
داری حمد و سوره میخونی دستش را میگیره به پاهات بلند میشه رکوعتأرا آنقدر طولانی میکنی بلکه راضی بشه بشینه یا مریی سجده میاد از ت بالا میشه نفست تو سجده میگیره خدا خدا میکنی یکی بیاد جداش کنه ولی تو دلت کلی قربون صدقه اش میری


حنانه ی ما هنوز به اون مراحل نرسیده، پس قراره از این شیرین کاری ها هم در آینده بکنه!
الهام مامان آوینا
7 دی 91 17:48
قالب زمستونیتون مبارک. خدا قبول میکنه انشاا... . من که موقع نمازخوندن و بی ادبی دستشویی رفتن می گذارمش تو روروئک. چاره دیگه ای ندارم. وگرنه مهر رو خورده....


وقتی که حنانه رو میذاریم توی روروئک که بدتره! میاد جانماز و مهر رو با روروئکش جمع میکنه و میره!
مامان محمدمهدی
9 دی 91 13:56
آخی یاد کوچولویی های محمدمهدی افتادم.البته الان هم هر ازگاهی شیطنتش گل میکنه و میره رو کتفم میشینه و اجازه حرکت بهم نمیده
آسمان
11 دی 91 0:19
چه لحظه های شیرینی...قبول باشه عبادتهای مادرانتون...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد