حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 3 روز سن داره

برای دخترم

شب و صبح

1391/10/24 14:36
نویسنده : مادر و پدر
222 بازدید
اشتراک گذاری

شب ها با این افکار به خواب می روم: یک ماه دیگر که درس و دانشگاه شروع می شود صبح ساعت هفت چه طور از خواب بیدار شوم و بروم سر کلاس و بعد کار، وقتی از شب تا صبح هر یک ساعت یکبار بیدار شده ام و دوباره خوابیده ام؟ صبح که می روم اگر حنانه بیدار شود و ببیند که تا ظهر تنهایش می گذارم چه؟ اگر گریه کند چه؟ وقتی که ظهر برگشتم خانه و برای فردا باید درس بخوانم و حنانه دلش برای مامانش خیلی تنگ شده باشد چه؟ اگر نخواهد من درس بخوانم چه؟ اگر فردا صبح استاد بپرسد سمینارت چه شد چه کنم؟! اگر بگویم دخترم دلش نخواست دیروز درس بخوانم خیلی خنده دار است؟!

صبح ها با این افکار بیدار می شوم: محمد مصطفی می گوید من خیلی قوی هستم و از پس کارها برمی آیم و نباید نگران درسها باشم و می توانم نفر اول بورد شوم! حنانه تا یک ماه دیگر خوابش خیلی بهتر می شود و من می توانم راحت تر بخوابم! حنانه صبح تا بیدار شود و متوجه شود من نیستم، ظهر شده و برگشته ام. حنانه کم کم یاد می گیرد خودش بیشتر به تنهایی بازی کند و من وقت برای درس خواندن پیدا می کنم. خدا خیلی مهربان است. حنانه خیلی شیرین و خوردنی شده. محمد مصطفی چه خوب پدری ست و چه خوب همسری. زندگی زیباست حتی وقتی هوای پایتخت خیلی آلوده است و حتی وقتی سرم به شدت درد می کند. همسرم و دخترم بهترین هدیه های خدایند. خدایا شکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

آسمان
25 دی 91 1:36
خدا هردوشون رو برات حفظ کنه ان شاء الله ...
تو میتونی ! قوی باش



ممنون بابت تقویت روحیه!
مامان تسنیم
26 دی 91 7:35
واقعا خدا خیلی کمک میکنه
من تجربه اش کردم...


ممنون از روحیه ای که دادین
مامان محمدمهدی
26 دی 91 7:50
سلام
یاد افکار خودم قبل از پایان مرخصی م افتادم .چقدر سخت میگذشت اونروزها.بابای محمدمهدی هم البته از من بیشتر زاری میکردولی خیلی خدامون مهربونه جوری مشکلات رو کوچیک کرد که آزاری بهمون نرسوندن.
خدا همسر و فرزندتو در پناه خودش حفظ کنه انشاءالله


خدا محمد مهدی شیرین را هم حفظ کنه
الهام مامان آوینا
27 دی 91 19:13
توکلت عزیزم به خدا باشه. خدا خودش حافظ و نگهدار نامرئی همه فرشته های اسمونی روی زمین هست...


ممنون. آوینا جون خوبه؟
مامان طهورا
28 دی 91 15:48
پس من چی بگم که از وقتی طهورا 8 ماهه بود رفتم سر کلاس. چی کشیدم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
احساس میکنم طهورا عصبی شده


آخی خیلی سخته. حالا واقعا اینقدر روی بچه ها اثر میذاره؟ مهدکودک گذاشتینش؟
ستاره
28 دی 91 17:37
اصلا چرا باید غصه چیزایی رو که هنوز نیومدن بخوریم؟کاراتو به خدا واگذار کن او بهترین وکیل است درهایی رو برات باز می کنه که فکرشم نمیکردی مخصوصا با دو تا همراه خوب ودوست داشتنی هیچ اندوهی نداشته باش
مامان طهورا عسلی
2 بهمن 91 18:13
نه پیش مامانم و مادر شوشو می موند. اما حتما تاثیر داره. چون طهورا رفتارش فرق کرده. فقط خدا باید کمک کنه.........


حسابی نگرانم کردی مامان طهورا جونی. البته من صبح میرم دانشگاه تا فوقش ساعت 2. امیدوارم مشکلی ایجاد نشه چون اگه بدونم قراره مشکلی ایجاد بشه درسو می بوسم میذارم کنار!
طفل معصوم
13 بهمن 91 13:50
خيلي سخت نگير اگه مادر خودت و همسرت بخوبي ازش نگهداري كنن ازپسش برمياي
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد