چشمهایش
حنانه جانم ، نوشتنش کمی سخت است اما باید نوشت ، باید گفت و باید شنید......کاش می شد صندوقچه ای پنهانی داشت ، کاش می شد بانکی بود و صندوق امانتی داشت تا این گوهر ناب را در آن مخفی می کردم .... معصومیت چشمهایت را در کجا پنهان کنم تا برای همیشه همینطوری خالص و زلال بماند ، دست نخورده و پاک .... خداوندا میترسم نکند این گرد و غبار شهر، آلوده کند این معصومیت را......کاش میشد تابلو زیبای بزرگی کشید و در مقابل چشمانت قرار داد تا غیر از آن را نبینی ..... کاش میشد بعضی خیابان ها را ندید .......بعضی آدم ها را ندید ..... هر چند میدانم نمیشود اما خداوندا خودت این معصومیت را حفظ کن با تمام این شرایط .... به قول حاج آقا دولابی خلوت در جلوت.... یعنی با وجود این همه شلوغی باز هم تنهاییت را با خدا حفظ کنی ، کار مهم این است ، امیدوارم بتوانی.........
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی