روزهای مادرانه دخترانه پدرانه
روزهای دو سالگی روزهای مهمی برای هر کودکی هستند، روزهای گرفتن از شیر و پوشک و پستونک. روزهای استقلال بیشتر. حنانه، در حوالی نوزده،بیست ماهگی، خودش خود به خود از شیر گرفته شد! چند وقتی بود که خیلی علاقه ای به شیر خوردن نشان نمی داد و من هم دیگر اصراری نکردم و او هم دیگر اصلا سراغش را نگرفت! به همین راحتی! این روزها بیشتر به من وابسته شده، مخصوصا چند روز اخیر که دیگر پستانک را کنار گذاشته ایم. شب ها موقع خواب انگشت کوچک دستم را می گیرد و می چرخاند! روزها مدام می گوید" بریم مامان". همه ی رنگ ها را یاد گرفته، چند تا از اشکال هندسی را هم بلد است، به پازل درست کردن خیلی علاقه دارد، لگو را هم دوست دارد. تبلیغات تلویزیون را کم کم دارد حفظ می شود! البته تلویزیون زیاد نمی بیند ولی به نظرم حافظه اش خیلی قویست. نقاشی کردن را هم خیلی دوست دارد، تا جایی که روی کاناپه ی صورتی عزیزم پر شده از خط و خطوط کج و معوج! نمیدانم این چه علاقه ی عجیبی ست که به خمیر دندان و قرص دارد! خواب شبش خیلییییی خداروشکررررر بهتر شده ولی هنوز هم گاهی شب ها بلند می شود و می گوید " بریم اونجا" و با دست پذیرایی را نشان می دهد. من هم بغلش می کنم و تلوتلوخوران می برمش توی خانه می چرخانم تا دوباره خوابش ببرد. حرف زدنش دیگر تقریبا کامل شده فقط ضمایر فعل ها را اشتباه می کند! دختر با نمکی شده و دل مامان و باباش را حسابی برده