حنانه حنانه ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

برای دخترم

زلزله

1391/5/22 0:56
نویسنده : مادر و پدر
236 بازدید
اشتراک گذاری

شب خواب زلزله دیدم. سنگ ها از دیوارها کنده می شدند و بر سر آدمها می ریختند. عصر اما خواب نبودم. زلزله آمد. تنها کسی که در زلزله می خندید حنانه بود. رها و آرام. ما اما هر کدام وابسته ی چیزی بودم به رنگ دنیا. هنوز هم پس لرزه ها می آیند و می روند و من هنوز با هر تکانی دلم هری پایین می ریزد ... حنانه آرام خوابیده است...

خدایا پناه می برم به تو. پناه می برم به تو. پناه می برم به تو.

کشته گان این حادثه را بیامرز. به بازماندگانشان صبر عطا کن.

شب 23 ماه رمضان. شب قدر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان امیرحسین
22 مرداد 91 14:14
به این میگن رویای صادقه ها...
نازنین الان اوضاع خوبه؟...من دیشب دلم شور مردمی را میزد که اونجا هستن...
خیلی ناراحت شدیم


بله خوبیم خداروشکر. ما مثلا مهمون اومده بودیم تبریز!
مامی امیرحسین
23 مرداد 91 1:22
خوبین؟! اوضاع ردیفه؟
دلمون شور افتاد


ممنون خوبیم خداروشکر
مامان تسنیم
23 مرداد 91 13:27
خدا را شکر که خوبین حنانه جون هم که نترسید؟



نه خداروشکر، حنانه در عالم خودش بود
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به برای دخترم می باشد